جدول جو
جدول جو

معنی بازار منی - جستجوی لغت در جدول جو

بازار منی
(رِ مِ نا)
موضعی از ارض مکه که قربان در آن کنند و بازاری که درین جاست بناکردۀ اسماعیل علیه السلام است. طالب کلیم گوید:
ساکن بیت اللهی اما گر از دست آیدت
خانه را نزدیک تر سازی ز بازار منی.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازارگانی
تصویر بازارگانی
بازرگانی، سوداگری، تجارت
فرهنگ فارسی عمید
سوداگری، بازرگانی، بیع و شری، تجارت، داد و ستد، خرید و فروش، معامله، سودا، حرفۀ تجارت، تجارت پیشه:
کسی را که نام است و دینار نیست
ببازارگانی کسش یار نیست،
فردوسی،
بدو (پیران) گفت رستم ترا کهترم
بشهر تو کرد ایزد آبشخورم
ببازارگانی از ایران بتور
بپیمودم این راه دشوار و دور،
فردوسی،
و گر بر ستاننده دارد سپاس
ز بخشنده بازارگانی شناس،
فردوسی،
بعوض شبه گوهر سرخ یابی
از او چون کند با تو بازارگانی،
فرخی،
ز پاکیزگی شهر و از خرمی ده
روان گشت بازار بازارگانی،
فرخی،
بی تو ای جان زندگانی میکنم
مایه نی بازارگانی میکنم،
انوری،
بده یک بوسه تا ده واستانی
از این به چون بود بازارگانی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
(رِ)
بازاری به بخارا. رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 560 شود، منصرف شدن:
به که در سوزنش میخواستم داد
از آن تدبیر بازاستاد کردم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ)
بازاری در سیستان: و بازار نو اندر ربیعالاول بسوختند. (تاریخ سیستان ص 313). رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 483 شود، سرچشمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابزار مند
تصویر ابزار مند
صاحب افزار آنکه با ابزار کار کند پیشه ور استاد کار
فرهنگ لغت هوشیار